تسهيلگري براي صلح افغانستان
محسن روحيصفت
سياست ايران در قبال افغانستان در حال حاضر به عنوان ايفاي نقش يك تسهيلگر براي صلح و ثبات در افغانستان است. ايران، بر خلاف بسياري از بازيگران ديگر، به دنبال داشتن نقش، منافع يا نفوذ تضمين شده در آينده افغانستان نيست. حضور هياتهاي سياسي و ديپلماتيك از جناحهاي مختلف افغانستان در تهران، ابتكار ايران براي جلوگيري از وقوع يك فاجعه، گسترش ناامني، بيثباتي، جنگ و خونريزي در افغانستان است. ايران به دليل مشتركات فرهنگي، ديني و مرزهاي جغرافيايي با افغانستان دلسوز مردم افغانستان است و اميدوار است كه بتواند از فجايع و خونريزيهاي بيشتر در اين كشور پيشگيري كند. علاوه بر سفر هياتهاي بلندپايه افغانستان به تهران در روز گذشته، هياتهاي متعددي از ايران در طول يكماه گذشته به افغانستان سفر كردهاند كه بسياري از آنها حتي رسانهاي هم نشد. مذاكرات متعددي با گروهها و جناحهاي مختلف سياسي افغانستان در طول اين مدت انجام و به آنها گفته شد كه رسيدن به اهداف هيچ يك از طرفين با جنگ ممكن نيست. اين پيام را تهران به همه گروهها از جمله گروه مخالفان دولت افغانستان، يعني طالبان گفته است. جمهوري اسلامي ايران بر اين موضوع اصرار دارد كه جنگ و خونريزي اهداف و خواستههاي هيچ يك از طرفها در افغانستان را تامين نميكند و اظهار آمادگي كرده است كه بستر گفتوگو ميان طرفهاي مختلف را در تهران آماده كند. هدف از سفرهاي روز گذشته اين بود كه ديدگاههاي طرفين به يكديگر نزديك شود و بتوانند به يك نتيجه و هدف مشترك برسند كه مانع از فروپاشي ساختارهاي سياسي و دولتي افغانستان و حفظ جامعه مدني در اين كشور شود. شنيده ميشود كه تحليلگران و سياستمداراني پيشنهاد ميدهند كه ايران خود را از مسائل افغانستان دور نگه دارد و اجازه دهد كه «روند طبيعي» جنگ در افغانستان دولت آينده را تعيين كند و طرفي كه در ميدان نبرد دست بالاتر دارد، حكومت را در اختيار بگيرد. اين افراد اطلاع چنداني از تركيب جمعيتي و اجتماعي افغانستان ندارند. افغانستان يك جامعه چند قومي، چند فرهنگي، چند زباني و چند مذهبي است. افغانستان يكدست نيست، افغانستان متشكل از نژادها و اقوام مختلف است و هيچ قومي توانايي ندارد به تنهايي بر همه افغانستان سيطره پايداري داشته باشد. اينكه ميگويند «روند طبيعي» سلطه يك گروه بر ديگران است، در واقع طبيعي نيست. جنگ و خونريزي يك مسير غيرطبيعي و پرسنگلاخ است كه حتي اگر زماني به نتيجه برسد، به همان نتايجي خواهد رسيد كه ميشد بدون بر جا گذاشتن هزاران هزار كشته و معلول و مجروح و يتيم و بيوه و پناهجو و بيجاشده، با مذاكره به آن رسيد. طبيعيترين و مهمترين اولويت اين است كه هر چه زودتر مذاكرات صورت بگيرد و ديدگاههايي كه ادعا دارند ميتوانند به هم نزديك و متحد شوند و ديدگاههايي كه دنبال جنگ و خشونت هستند، منزوي و كنار زده شوند.
پذيرفتن يا نپذيرفتن يك حكومت در افغانستان، بر عهده ايران نيست، اين مردم افغانستان هستند كه بايد حكومت را در كشور خودشان بپذيرند. بحث جمهوري اسلامي ايران اين نيست كه يك حكومت ولو طالبان را بپذيرد يا نپذيرد، پذيرش حكومت مربوط به مردم افغانستان است، در جمهوري اسلامي ايران تحليل اين است كه مردم افغانستان حاكميت يكجانبه يك قوم يا يك جريان خاص از يك قوم را نميپذيرند. ما مسوول تصميمگيري در مورد حاكميت افغانستان نيستيم، هر حكومتي در افغانستان روي كار بيايد بايد مورد قبول افغانستانيها باشد. كساني كه فكر ميكنند يك گروه با زور ميتواند در افغانستان حاكميت پايدار برقرار كند، شناخت درستي از اين كشور ندارند. موضع جمهوري اسلامي ايران، از گذشته اين بوده و هست كه حكومتي با مشاركت اقوام، نژادها، مذهبها و زبانها در افغانستان باشد، نسبت به يك حكومت كه متعلق به يك قوم يا يك جناح از يك قوم باشد و بقيه احساس طردشدگي و جدايي از آن كنند، پايدارتر و باثباتتر است. افغانستان ويژگيهاي منحصربهفردي دارد كه نوع حكومت و حاكميت ملي در آن را نبايد با كشورهاي ديگر مانند ايران مقايسه كرد. وقتي از يك حكومت همهشمول و با مشاركت همه اقوام، نژادها، مذهبها و زبانها صحبت ميكنيم به اين معنا نيست كه اين حكومت بر همه شوون و نقاط كشور مسلط باشد. ويژگيهاي خاص اجتماعي در افغانستان باعث ميشود كه حكومت هيچگاه سيطره و سلطه مطلق بر سراسر كشور نداشته باشد، حتي در دوران پادشاهي هم اينگونه نبود كه حكومت مركزي همه شوون كشور را كنترل كند. در افغانستان معمولا حداكثر حاكميت بر مراكز ولايات و برخي ولسواليهاي كليدي و بزرگ حاكميت دولت مركزي وجود دارد كه گاهي اين اعمال حاكميت در حد تعيين استاندار يا والي براي ولايت و تعيين يك ولسوال يا فرماندار براي ولسواليهاست كه بيشترين مسووليتشان گرفتن خراج و سربازگيري بوده است. به صورت تاريخي شكل حاكميت در افغانستان اينگونه بوده است و نبايد مفاهيمي مثل ثبات و حاكميت ملي در افغانستان را با كشوري مانند تركيه مقايسه كرد كه همه اركان جامعه مدني تحت سيطره دولت هستند و دولت در دورترين روستاها هم حاكميت خودش را اعمال ميكند. تلاش تهران، اين است كه تا فرصت باقيمانده، از گستردهتر شدن جنگ و خونريزي در افغانستان جلوگيري و تلاش كند تا گروههاي افغان را پاي ميز مذاكره بنشاند. طي يكسال و نيم گذشته، فرآيندهايي از طريق امريكا ايجاد شده بود كه ادعا ميشد براي تسهيل گفتوگوهاي بيناافغاني يا صلح در افغانستان است.
اما آنچه مشخص شد، اين بود كه امريكاييها فقط دنبال راهكاري براي خروج امن نظاميان امريكا و ناتو از افغانستان بودند. همه هدف و انگيزه فرآيند دوحه همين تامين امنيت عقبنشيني از افغانستان بود. بقيه مواردي كه در مورد صلح و گفتوگوي بيناافغاني مطرح ميشد، همه شعارهاي تبليغاتي بود. بر عكس آنچه در مورد صلح و آتشبس گفته ميشد، نتايج طرح امريكا در دوحه قطر را امروز به عينه ميتوان در ميدان افغانستان ديد. امريكا طوري عمل كرد كه يك توهم قدرت فائقه براي طالبان ايجاد شد. عملكرد امريكا باعث شد كه دولت افغانستان تضعيف شود و روحيه خود را از دست بدهد. روحيه و انگيزه كابل به شدت در مذاكرات دوحه از بين رفت و افغانستان را از صلح دور كرد، چراكه توازن قدرت ميان دولت افغانستان و طالبان را به نفع طالبان به هم زد. امريكا نه تنها هيچ تلاشي براي صلح نكرد، بلكه توازن را به نفع طالبان به هم زد كه باعث بدتر شدن اوضاع در افغانستان شد و خودش هم كه روزگاري به عنوان نيروي موازنهگر در خاك افغانستان حضور داشت، با خروجش عملا وزنه را به نفع طالبان سنگينتر كرد.
تلاشهاي جدي ديگري هنوز براي صلح در افغانستان شكل نگرفته است. جمهوري اسلامي ايران، اعتقاد ندارد كه تنهايي بايد يا ميتواند براي ساز و كار سياسي در افغانستان اقدام كند. اعتقاد ما اين است كه هر ابتكار عملي بايد با حضور همه همسايگان افغانستان و قدرتهاي ذينفوذ منطقه و در سطح بينالملل، قدرتهاي بينالمللي زير چتر سازمان ملل متحد شكل بگيرد. يعني سياست جمهوري اسلامي ايران اين است كه مسائل داخل افغانستان با محوريت افغانستانيها و تلاشهاي بينالمللي با محوريت سازمان ملل متحد شكل بگيرد.